Pages

۱۳۹۰-۰۷-۰۸

آتشبار راکتی و فتح المجاهدین

شما می توانید وبلاگ اصلی ما را  در اینجا ببینید! (فیلمهای مطالب در وبلاگ اصلی قابل مشاهده است)
لینک همین مطلب در انجا :

فتح المجاهدین یک آیین نامه نظامی است که توسط تیپو سلطان نوشته شد. تیپوسلطان حاکم میسور هدوستان بود و خود و پدرش بارها وارد نبرد با ارتش بریتانیا شدند. او فتح المجاهدین را قبل از نبرد معروف خود ،سریرانگاپتانا، در سال 1792 برای سربازانش نوشت. این نبرد بعدها به عنوان یکی از نبردهای مهم تاریخ نظامی معروف شد چرا که ارتش تیپوسلطان در این جنگ برای اولین بار از آتشبار راکتی به عنوان یک سلاح تهاجمی استفاده کرد.


حیدرعلی و پسرش تیپو سلطان اقدام به تشکیل تیپهای توپخانه راکتی کرده و انها را در طی جنگهای انگلو-میسوری علیه بریتانیا  مورد استفاده قرار دادند.


تا قبل از تیپوسلطان چینی ها و مغولها از موشک برای مقابله با حریفانشان بهره می گرفتند اما استفاده از راکتها در جنگ بیشتر محدود به ترساندن افراد و اسبهای دشمن بود.
تیپو سلطان در فتح المجاهدین ذکر کرد که هر تیپ (4 گردان) پیاده نظام باید 200 نفر به عنوان راکت انداز در خدمت داشته باشند. این افراد باید آموزش می دیدند تا بتوانند راکتهایشان را با مؤثرترین برد شلیک کنند.

تیپو دستور داد تا راکت اندازهایی با 10 لوله ،شبیه به کاتیوشای امروزی، ساخته شود. راکتهایی که تیپوسلطان در نبرد سریرانگاپتانا بکاربرد از لوله های آهنی ساخته شده بودند و برد و وزن بیشتری نسبت به راکتهای معمول چینی ،که از چوب بامبو درست می شدند، داشتند. این راکتها در حدود 20 سانتیمتر طول و 3 تا 12 سانتیمتر قطر داشتند و به بدنه راکت چوبی به طول 120 سانتیمتر ،شبیه موشکهای کوچکی که امروزه برای آتشبازی بکارمی روند ،بسته می شد. برد این راکتها ،به همراه خرج باروتی وزن 450 گرمی شان، به 900 متر می رسید.




ارتش بریتانیا در نبردهای قبلی خود با تیپوسلطان نیز توسط راکت مورد هجوم قرارگرفته بود اما این بار 2000 راکت که به صورت همزمان شلیک شدند ارتش بریتانیا را در هم کوبیدند. پس از آتشباری، حمله 36000 مرد جنگی تیپو کار ارتش مستعمراتی بریتانیا را یکسره کرد. آتشباری راکتی به صورت عملی ارزش خود را در عملیات نظامی ثابت کرد و جنگ وارد دوران تازه ای شد.



نقاشی از شکست لرد کرون والیس (Lord Cornwallis) و فرار او بعد از نبرد سریرانگاپتانا


تیپو سلطان

کمی بعد یک انگلیسی با نام کونگرو با استفاده از راکتهایی که ارتش بریتانیا از هند با خود آورده بود توانست راکتهایی درست کند که در جنگ واترلو بر علیه ناپلئون با موفقیت به کار گرفته شدند. در کتاب تاریخ نبردهای نظامی فصل جدیدی در حال آغازشدن بود.



یک سرباز روسی در حال استفاده از راکت 1826-1828



ترجمه و تالیف:رضاکیانی موحد

باهمکاری محمدحسین پاز
منتشر شده در ماهنامه جنگ افزار شماره 58

ISSN 1735251-7

مسابقه دوم وبلاگ جنگها و تاریخ



در صورت استفاده در سایر وبلاگها و سایتها لینک مطلب در Wars and history و نام نویسنده و یا مترجم را ذکر کنید.

جنگهای اول صلیبی؛قسمت اول


جنگهای اول صلیبی؛قسمت دوم


جنگهای اول صلیبی؛قسمت سوم


جنگهای اول صلیبی؛قسمت چهارم


جنگهای اول صلیبی؛قسمت پنجم و آخر

۱۳۹۰-۰۷-۰۳

نبرد هاستینگز

شما می توانید وبلاگ اصلی ما را  در اینجا ببینید! (فیلمهای مطالب در وبلاگ اصلی قابل مشاهده است)
لینک همین مطلب در انجا :

تصویری از نبرد هاستینگ

تاریخ: 14 اکتبر 1066.
محل: در نزدیکی هاستینگز، جنوب انگلستان.
نتیجه: پیروزی قاطع نورمن ها.
متخاصمین
نورمن ها و متحدینشان
انگلوساکسون ها
فرماندهان
ویلیام فاتح (دوک نرماندی)
ادو بایکس(برادر ویلیام)
هارولد گادوینسون پادشاه انگلستان
استعداد رزمی
7000-8000 نفر نفرشامل:
3000 نفرسواره نظام
1000نفرکماندار
و بقیه سپاه؛ افراد پیاده نظام.
7000-8000 نفرپیاده نظام و کماندار
تلفات
در حدود 2000 کشته و زخمی
نامعلوم ولی بسیاربیشتر از نورمن ها
کشته شدن هارولد در نبرد هاستینگز نقش شده بر روی پرده.
سال 1066 سالی بود که انگلیسی ها در آن یک ستاره دنباله دار، دو نبرد و سه پادشاه دیدند. نبرد هاستینگز یکی از آن نبردها و تاثیرگذار ترین آنها بوده است. شاید از نظر تعداد نفرات شرکت کرده در نبرد، هاستینگز زد و خوردی کوچک به نظر برسد اما از نظر سیاسی این نبرد تاثیر زیاد بر تاریخ انگلستان داشت. پس از شکست آنگلوساکسون ها در این نبرد، آنها کنترل انگلستان را از دست دادند و نورمن ها به قدرت سیاسی غالب در جزیره تبدیل شدند.
پس زمینه
در میانه قرون وسطی سلحشورانی عجیب در اروپای شمالی ظاهرشد که نامشان لرزه بر اندام سلحشوران می انداخت؛ وایکینگ ها. وایکینگ ها دارای قدرت بدنی زیادی بودند، سرنترسی داشتند و روبرو شدن با آنها برای شوالیه های آن دوران اروپا دشوار بود.آنها سوار بر کشتی هایشان می شدند، از دریاها عبورمی کردند، به ده ها و شهرهای ساحلی یورش می بردند و پس از تاراج آنها، دوباره به موطن خود بازمی گشتند. آنها پس از اینکه در موطن خود قدرت می گرفتند و جمعیتشان زیاد می شد به سوی سرزمینهای گرمتر جنوب و مرکز اروپا کوچ می کردند و برای حکام محلی و پادشاهان دردسر می آفریدند. از این رو بود که بیشتر پادشاهان سعی داشتند تا آنها را به عنوان مزدور استخدام کنند تا هم از شرشان در امان بمانند و هم بتوانند با تکیه بر شجاعت وایکینگ ها از پس دیگر قدرتهای همسایه برآیند.
یکی از این اقوام وایکینگ، نورمن ها بودند. واژه نورمن از Northman به معنی مردشمالی گرفته شده است و خوداین واژه بیانگر خواستگاه این قوم است. نورمن ها ابتدا به شمال فرانسه آمدند و در آنجا به زد و خورد با پادشاه فرانسه پرداختند؛ اما پادشاه فرانسه به آنان حکومتی نیمه خودمختار داد، به شرطی که نورمن ها از مرزهای شمالی فرانسه در برابر دیگر اقوام وایکینگ محافظت کنند. منطقه ای که آنان در آنجا ساکن شدند از طرف مردم فرانسه نورماندی نامیده شد و هنوز هم با همین نام شناخته می شود.
اما حکمرانان وایکینگ نمی توانستند خود را در گوشه ای از خاک اروپا محدود و مزدور پادشاه فرانسه ببینند و سوداهای بزرگی در سر می پروراندند. در نهایت، این رویاها به دست ویلیام دوک نورماندی و ملقب به ویلیام فاتح به حقیقت پیوستند. ویلیام پسر عموی ادوارد پادشاه انگلستان بود و چون ادوارد وارثی نداشت تصمیم گرفت تا ولیلیام را به جانشینی خود برگزیند.
 
سکه با تصویر شاه ادوارد معروف به "ادوارد معترف"
نقش ویلیام فاتح بر روی سکه
بعضی از منابع می گویند که "هارولد" ارل وسکس در ژانویه 1066 و کمی پس از مرگ "ادوارد معترف" مدعی تاج و تخت انگلستان شد و ادعاهای ویلیام را نادیده گرفت. به هرحال درباره اینکه او چگونه پادشاه انگلستان شد،  دلایل متضادی نقل می شود. دیگر منابع ادعا می کنند که کوتاه زمانی پس از مرگ ادوارد، اشراف ساکسون با یکدیگر ملاقات کرده و بر پادشاهی هارولد توافق کردند. بعضی از منابع نیز می گویند در حالیکه ادوارد به ویلیام، قول سریر سلطنت را داده بود در بستر مرگ تصمیم گرفت که هارولد را -به جای ویلیام- به جایگزینی خود برگزیند.
سکه ای که به نام هارولد پادشاه انگستان ضرب شده است.
لشکرکشی
در روز 28 سپتامبر 1066، ویلیام  پس از تاخیری که طوفانهای کانال مانش دلیلش بودند تصمیم گرفت که با توسل به قوه قهریه به تاج و تخت انگلستان برسد. او بدون مواجه شدن با مقاومت در یک زمین باتلاقی در نزدیکی شهرهای "هاستنیگز" و "بکسهیل آن سی" امروزی از کشتی پیاده شد.
پس از اینکه اخبار تهاجم ویلیام به گوش هارولد رسید او با سرعت به سمت لندن حرکت کرد. در آن زمان او یک تهاجم وایکینگها را تحت فرماندهی هارالد هاردرادا -پادشاه نروژ- و برادر خودش -توستیگ گادوینسون- دفع کرده بود. این نبرد به نبرد استمفورد بریج معروف است. هارولد در صبح روز دوازدهم به راه افتاد و بر سر راهش سعی کرد تمام نیروهای ساکسون در دسترس را گردآوری کند. هارولد در شب 13 اکتبر به میدان نبرد واردشد.
وضعیت سپاه دو طرف
استعداد ساکسونها معمولا در حدود 7 تا 8 هزار نفر تخمین زده می شود و بیشتر آنها را پیاده نظام تشکیل می دادند. البته انگلیسی ها تا میدان نبرد را سواره می پیمودند اما در هنگام نبرد به صورت پیاده می جنگیدند. این سپاه شامل تیولداران درجه 1 و 2 و شبه نظامیان ساکسون -که فیرد نامیده می شدند- و همچنین سربازان سلطنتی نخبه معروف به -هوس کارل - و محافظان هارولد می شد. احتمالا این نفرات، کهنه سربازان شرکت کرده در نبرد استمفورد بریج بودند. آنها به شمشیر، نیزه و گاه تبرهای  دانمارکی هولناک مسلح بودند،  جوشن می پوشیدند و سپرهای گرد در دست می گرفتند. فیردها کشاورزانی بودند که برای جنگ مسلح می شدند و از نظر ارزش نظامی سربازان درجه دو به حساب می آمدند. هوس کارل ها سربازان حرفه ای و آموزش دیده ساکسون بودند که از تمرین ها و نظم نسبتا خوبی برخوردار بودند.
 
هوس کارل ساکسون به همراه تبر دانمارکی
ویلیام دوک نرماندی
به هرحال، ساکسونها هنوز ازنبرد استامفورد بریج خسته بودند و برای یک نبرد سنگین دیگر آمادگی کافی نداشتند.
سپاه ویلیام از نظر تعداد با سپاه ساکسون ها هم اندازه بود و از نورمن ها، برتون ها، فلاندرها  تشکیل شده بود و تعدادی از راهزنان نورمن از ایتالیا نیز در میانشان بودند. به نخبگان و روسای سپاه قول زمین و القاب انگلیس داده شده بود اما بیشتر سپاهیان مزدشان با پول پرداخت می شد و به امید تاراج و چپاول به میدان آمده بودند و آرزو داشتند تا هنگامی که تیول داران انگلیسی مزارعشان را رهاکردند بتوانند مزارع آنها را تصاحب کنند. تعدادی از کسانی که در "بیعت مقدس" کلیسا بودند نیز به همراه سپاه ویلیام بودند چرا که پاپ "الکساندر دوم" این تهاجم را برکت بخشیده بود و مجوز انجام آن را صادرکرده بود.
کماندار و سوارکار نورمن. به سپر سوارکار توجه کنید.این گونه سپرهای "اشک شکل" را اولین بار نورمن ها ساختند. این سپر به پاهای پیاده نظام فضای حرکت بیشتری می بخشید.

موضع گیری
هارولد در بالای تپه "سنلاک" که جاده هاستینگز-لندن از آن عبور می کرد موضع گرفت و سربازانش را در عرض جاده مستقرکرد. این تپه در 10.5 کیلومتری شمال هاستینگز واقع شده است. در پشت سر هارولد جنگل و روبرویش زمینی بود که با شیبی طولانی به تپه تلهام منتهی می شد.
ساکسون ها در صف مقدم در کنار هم می ایستادند و با کنارهم قراردادن سپرهایشان یک "دیوار فولادی" می ساختند. بیشتر سربازان در طول خط الراس تپه موضع گرفتند تا با افتادن کشته شدگان، صفوف عقبی به سرعت جای خالی آنها را در دیوار فولادین پرکنند.
ظاهرا بدون هیچ اخطاری برتون هایی که جناح چپ سپاه ویلیام را نگه داشته بودند عقب نشستند. بسیاری از فیردها با شادمانی صف خود را ترک کردند تا دشمن را تعقیب کنند در حالیکه ظاهرا هوس کارل ها در جایشان باقی ماندند. اسب ویلیام  در زیر پایش کشته شد و خودش بر روی زمین غلطید. نورمن ها به گمان اینکه فرمانده خود را از دست داده اند به صورتی آشفته عقب نشینی کردند و عقب نشینی آنها به سرعت به وسیله فلاندرها دنبال شد. تاریخ نویسان درباره اینکه چرا در این لحظه حساس هارولد به تمامی سپاهش دستور تعقیب و کشتار دشمن را نداد با حرارت بحث می کنند. اگر او این کار را کرده بود نتیجه نبرد و تاریخ انگلستان کاملا متفاوت از آنچه که هست می شد. با این حال، هارولد چنین دستوری نداد و تنها تعداد محدودی از فیردها که نظم کمتری داشتند به تعقیب دشمن پرداختند.
در صبح روز شنبه 14 اکتبر، ویلیام سربازان خود را در پایین مواضع ساکسون ها گردآورد. سپاه او آرایش معمول قرون وسطی را به خود گرفت. نورمن ها در مرکز سپاه قرارگرفتند. برتون ها جناح چپ و فلاندرها جناح راست سپاه ویلیام را اشغال کردند. هر کدام از این سه گروه دارای پیاده نظام، سواره نظام و کمانداران مخصوص به خود بودند. کمانداران در جلوی صف قرارگرفته بودند تا نبرد را با تیراندازی خود آغازکنند.
نبرد
استراتژی ویلیام ساده بود. او تصمیم داشت تا حد امکان دشمن را با باران تیر ضعیف کند، سپس با پیاده نظام به آنها حمله کند و در اوج نبرد با یک یورش سواره نظام صفوف ساکسون ها را بشکافد. به هرحال، با آغاز نبرد استراتژی او خطا از آب درآمد. تیرهای کمانداران بر دیوار فولادین ساکسون ها بی اثر بود و قبل از اینکه پیاده نظام ویلیام با دشمن درگیر شوند بارانی از سنگ و پرتابه از جانب ساکسون ها تلفات سنگینی به نورمن ها واردکرد. ویلیام فهمید که نقشه اش با شکست روبرو شده است، پس به ناچار به سواره نظام خود دستور داد که قبل از زمان درنظر گرفته شده حمله اش را آغازکند. در اثر موضعگیری سپاه هارولد یورش سواره نظام ویلیام با رسیدن اسبها به بالای تپه شکست خورد. دیوار فولادین ساکسون ها به سادگی سواره نظام نورمن را به عقب راند و اندوه بیشتری برای ویلیام به ارمغان آورد. بسیاری از سربازان نخبه ساکسون در استفاده از تبرهای دانمارکی استاد بودند و جراحات هولناکی به اسبها و سوارکارانشان وارد می کردند.


در این آشفتگی، ویلیام اسب یکی از شوالیه هایش را قرض کرد و کلاهخودش را از سربرداشت تا سربازانش بتوانند او را ببینند. ویلیام از میان صفوف نیروهای گریزانش گذشت و تعدادی از شوالیه ها را دوباره گردآورد تا به ساکسون هایی که در تعقیب سربازانش بودند حمله کند. ناگهان، ورق به نفع نورمن ها برگشت. بسیاری از ساکسون ها دیگر در پناه دیوار پولادینشان نبودند و با عجله سعی کردند که بازگردند و از دامنه تپه بالا بروند تا به هوس کارل ها ملحق شوند. ویلیام و شوالیه هایش ارتباط بسیاری از آنها را قطع کردند و بسیاری باور دارند که لئوفویان و گایرث -برادران هارولد- در این زمان کشته شدند.

 
ویلیام فاتح در میانه صحنه نبرد
هنگامی که ساکسون ها به بدنه اصلی سپاهشان ملحق می شدند یک وقفه کوتاه در نبرد ایجادشد. ویلیام از این فرصت استفاده کرد تا طرح یک استراتژی جدید را بریزد. اولین کوشش او برای سپاهیانش تقریبا فاجعه ای به همراه آورد و ویلیام نمی توانست تضمین کند که بتواند آنها را دوباره صف آرایی کند. اما این شکست زودگذر در حقیقت به نفع ویلیام تمام شد چرا که ساکسون ها بیشتر دیوار پولادینشان را از دست دادند. بدون این آرایش به هم پیوسته، ساکسون های منفرد به اهدافی آسان تبدیل می شدند. با این فکر، ویلیام دوباره با سپاه هارولد درگیر شد. تاریخ نویسان متقدم می گویند که نورمن ها تعدادی عقب نشینی دروغین انجام دادند تا گروه هایی از ساکسون ها را به دنبال خود کشیده و سپس بر آنها بتازند. به هرحال، تاریخ نویسان بعدی در دشواربودن چنین مانوری اشتراک نظر دارند. هر چه که اتفاق افتاد، تقریبا آشکار است که دیوار فولادین ساکسون ها کوچک و کوچکتر شد و بسیاری از سربازان در صفوف عقب به هم نزدیک تر شدند تا خود را در پناه هوس کارل ها بگیرند.
حال، سپاه ساکسون برای ویلیام یک فرصت جالب فراهم کرده بود. تا آن زمان، کمانگیران ویلیام مستقیم به سمت ساکسون ها تیر می انداختند و به همین دلیل موفقیتی برای غلبه بر دیوار فولادین ساکسون ها نداشتند. اکنون، ویلیام دستور داد تا کمانگیران تیرهایشان را به گونه ای بیاندازند که از بالای سپر فولادین ساکسون ها عبور کرده و تجمع سربازان در پشت صف اول را هدف قراردهد. این تیراندازی غیر مستقیم برای کمانگیران موفقیت زیادی به همراه آورد. بسیاری باور دارند که هارولد در این هنگام از یک چشم هدف پیکان قرارگرفت. خواه این افسانه واقعیت داشته باشد یا خیر، پس از درهم آمیختن دوباره هر دو سپاه، ویلیام و تنی چند از شوالیه هایش موفق شدند صف ساکسون ها را بشکافند و به شاه ساکسون ها حمله کنند. سپاه هارولد آشفته شد و روی به هزیمت نهاد در حالیکه خود او به همراه محافظانش و تعدادی از کهنه سربازانش تا به آخر ایستادند و جنگیدند. بعدها در محل نبرد صومعه ای ساخته شده که به صومعه نبرد معروف است.
 
لوح هارولد در مکانی نصب شده است که ادعا می شود هارولد در آنجا کشته شد.
پس از نبرد
تعداد اندکی از مدافعین ساکسون راه خود را به سمت جنگل گشودند. تعدادی از نورمن ها به تعقیب آنان پرداختند اما در حالیکه در سراشیبی تندی حرکت می کردند مورد کمین ساکسون ها قرارگرفتند و کشته شدند. ویلیام فاتح پس از یک شب استراحت ادامه فتوحاتش را پی گرفت. او به افرادش دو هفته استراحت داد و در نزدیکی هاستنیگز منتظر ماند تا لردهای ساکسون بیایند و به او تسلیم شوند. پس از اینکه ویلیام فهمید انتظارش بیهوده است، راه لندن را در پیش گرفت. افراد او در اثر اسهال خونی به شدت کاهش یافته بودند و خودش به سختی مریض بود. با این وجود، او نیروهایش را در 3 ستون به سمت شهر هدایت کرد و شهر را در محاصره گرفت.
پس از چند کوشش ناموفق در نزدیک لندن، باقیمانده اشراف ساکسون جنگ را ترک کردند. ارل های شمال -ادوین و مورکار- داروغه لندن و همچنین ادگار -که به عنوان شاه ساکسون ها انتخاب شد تا مقاومت بر علیه ویلیام را سازمان دهد- نزد دوک نرماندی آمدند و تسلیم وی شدند. ویلیام به عنوان سومین شاه انگلستان در آن سال در وستمینستر و در روز کریسمس تاج گذاری کرد.
این نبرد، مثال خوبی از بکارگیری نظریه واحدهای مختلط است. کمانداران، سواره نظام و پیاده نظام نورمن ها با همکاری یکدیگر ابتکار عمل را از دست ساکسون ها خارج کردند و پیاده نظام یکدست ساکسون چاره ای جز دفاع نیافتند. نیروهای نورمن که به 3 دسته گروه شده بودند توانایی تحرک بسیار بیشتری از ساکسونها داشتند و فرماندهان آنها بهتر می توانستند سربازانشان را در میدان نبرد هدایت کنند. البته اگر ساکسون ها کاملا نظم خود را حفظ می کردند و از صفوف خود خارج نمی شدند می توانستند شاهد پیروزی را در آغوش بگیرند. همچنین نباید تلفاتی که در نبرد استمفورد بریج به ساکسونها وارد شده بود و خستگی باقیمانده ساکسون ها در هاستینگز را از یادبرد. این ضعفها بیشتر از نخبگی ویلیام در شکست خوردن ساکسون ها دخیل بودند. با اینهمه، ساکسون ها به سختی جنگیدند و توان آن را داشتند که جنگ را با نتیجه ای متفاوت به پایان برسانند.
فتح کامل خاک انگلیس تا سال 1070 به طول انجامید. ویلیام سیستم فئودالی انگلیس را دوباره سازماندهی کرد و تیولهای مهم را از اشراف انگلیس گرفت و به هواداران نورمن خود بخشید. او سیستم فئودالی قاره ای را بناکرد که در آن واسال[1] ها بیشتر از لردشان به او ابراز وفاداری می کردند. لردها مجبور شدند که به قدرت دادگاه های عام -که ویلیام تشکیل داده بود- گردن نهند. دادگاه های عام از دادگاه های دینی جداشدند و نفوذ پاپها در انگلستان کاهش یافت. اصلاحات اداری و اقتصادی ویلیام انگلستان را به صورت یک قدرت بزرگ درآورد. نورمن ها به سرعت خود را با انگلیسی ها تطبیق دادند و به پیروی از فرهنگ، زبان، ادبیات، معماری و ساختار اجتماعی انگلیسی ها پرداختند. کمی بعد از هاستینگز، نورمنها به فتح ولز و ایرلند پرداختند و اسکاتلند را خراج گذار خود کردند.
"من آماده ام تا زندگی ام را در یک نبرد در برابر او به خطر بیاندازم تا معلوم شود که من لایق پادشاهی انگلستان هستم یا او..." سخنرانی ویلیام فاتح قبل از آغاز نبرد هاستینگز
[1] اشرافی که با بیعت کردن با یک لرد می توانستند قطعه ای زمین از آن لرد به تیول بگیرند. آنها با سوگندی که می خوردند خود را به وفاداری به آن لرد ملزم می دانستند.
نویسنده : رضا کیانی موحد

در صورت استفاده در سایر وبلاگها و سایتها لینک مطلب در Wars and history و نام نویسنده و یا مترجم را ذکر کنید.

جنگهای اول صلیبی؛قسمت اول


جنگهای اول صلیبی؛قسمت دوم


جنگهای اول صلیبی؛قسمت سوم


جنگهای اول صلیبی؛قسمت چهارم


جنگهای اول صلیبی؛قسمت پنجم و آخر



۱۳۹۰-۰۷-۰۱

روز 29 شهریور 1359؛ در مرزهای ایران و عراق چه گذشت؟

شما می توانید وبلاگ اصلی ما را  در اینجا ببینید! (فیلمهای مطالب در وبلاگ اصلی قابل مشاهده است)
لینک همین مطلب در انجا :


بیشتر سایتها و وبلاگهایی که جنگ بین ایران و عراق می پردازند خود را بر روی وقایع پس از روز 31 شهرویور 1359 متمرکز می کنند. برای بررسی عمیق تر جنگ 8 ساله بین دو کشور نیاز است تا بسیاری از وقایع قبل از انقلاب تا زمان حکومتهای عثمانی و صفویه نیز پیگیری شوند. این مجال کوتاه البته مناسب برای چنین تحقیقات عمیقی نیست اما گاهی می توان سری به روزهای قبل از جنگ زد. این مجال را مناسب دیدیم تا به مناسب سالگرد جنگ ایران و عراق وقایع روز 29 شهریور 59 ،یعنی دو روز مانده به آغاز تهاجم عراق، را فهرست وار یادآوری کنیم. منبع ما کتاب تقویم تاریخ دفاع مقدس جلد اول مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ اول زمستان 84 می باشد. این کتاب زیر نظر فرهاد بهروزی و به وسیله مرکز پژوهشهای دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران تدوین شده است.
شبنه 29 شهریور 59
نیروی زمینی
کردستان(لشکر 28 پیاده سنندج)
1-     نیروهای رزمی عراق در منطقه خانم شیخان(مریوان) وارد خاک ایران شده و مشغول جاده سازی شدند.
کرمانشاهان (لشکر 81 زرهی)
1-     در ساعت 25 دقیقه بعد از نیمه شب، واحدهای ارتش عراق اطراف هنگ ژاندارمری قصرشیرین را زیر آتش شدید قرار دادند.
2-     اخیرا عده زیادی به پاسگاه زالوآب عراق، در مقابل مهران که در اثر درگیری نیروهای ایران و عراق از عناصر عراقی تخلیه شده بود، وارد شده و در داخل سنگرهای آن موضع گرفتند.
3-     نیروی هوایی اعلام کرد تعداد 6 فروند اف-4 و اف-5 جهت پشتیبانی نزدیک نیروهای خودی به  منطقه ایلام اعزام گردید.
4-     یک فروند اف-4 که جهت انهدام یک ستون در حوالی ایلام اعزام گردیده بود پس از مراجعت با گلوله های ضد هوایی آسیب دید.
خوزستان(لشکر 92 زرهی اهواز)
1-     ژاندارمری گزارش داد یک نیروی پیاده و زرهی عراقی در مقابل پاسگاه چلات مستقر شده اند. مرزبانی دهلران براق مقابله با حمله دشمن تقاضای نیروی کمکی کرده است.
2-     ارتش عراق استعداد یگان مستقر در حوالی بستان را به یک تیپ تقویت شده رسانده است. 80 ساعت است که نیروهای ایرانی در این منطقه با عراقی ها درگیر هستند.
3-     در 50 مایلی شمال غربی اهواز در خاک عراق سلاح های کالیبر بزرگ ضدهوایی مستقر شده و به طرف هواپیماهای ایرانی تیر اندازی  کرده اند.
4-     در ساعت 17:00 نیروهای لشکر 92 زرهی به وسیله آتش توپخانه پاسگاه و انبار مهمات عراق واقع در روبروی پاسگاه خین را منهدم کردند. در این درگیری دو نفر از نیروهای خودی شهید و یک نفر مجروح شدند.
5-     در ساعت 17:00 یک فروند ناوچه عراقی در محل تلاقی اروند رود به نهر خین با آرپی جی-7 مورد هدف نیروهای ایرانی قرار گرفت. به گزارش واصله ناوچه به کلی منهدم گردید. یک فروند کشتی عراقی حامل مهمات از منطقه بصره به محل درگیری رهگیری شده است.
6-     در ساعت 15:30 یک فروند ناوچه جنگی عراقی با تمام تجهیزات د رحال حرکت از خرمشهر به سمت آبادان مشاهده شد.
7-     ژاندارمری گزارش داد تعدادی ناوچه و یک کشتی غواصی عراقی در پایگاه ابوفلوس وجود دارد. تعدادی ناوچه عراقی هم در اسکله المغاصر مستقر و مشغول گشت زنی هستند.
نیروی دریایی
1-     امروز دو فروند ناوچه موشک انداز و دو فروند ناوچه توپدار عراقی در کنار دهانه فاو مستقر شده و یک فروند کشتی به گل نشسته عراقی و یک ناوچه در کنار آن و دو ناوچه ی دیگر در کنار بوییه شماره 10 مشاهده شده اند.
2-     در ساعت 22:45 کلیه چراغهای بصره و شعله های نفت پالایشگاه این شهر خاموش شده اند.
3-     در اثر تیراندازی ماموران عراقی به کشتی تجاری ایران بدر ، تعدادی شهید و مجروح شدند. پل فرماندهی کشتی مزبور صدمه دیده و به گل نشست. این کشتی پس از مرمت و خارج شدن از گل به آبادان مراجعت کرد.
متفرقه
یکی از خلبانان عراقی که در تاریخ 19 شهریور توسط ضدهوایی ایران در بان میل خانقین سقوط کرده اردنی بوده است.
در ساعت 15:00 یک ستون موتوری به تعداد 66 دستگاه خودرو حامل نظامیان تیپ 113 گارد مرزی عراق از بغداد به سمت بصره در حرکت بوده است. تصور می رود سلاح و تجهیزات سنگین این تیپ قبلا به وسیله قطار به بصره حمل شده اند.
ژاندارمری گزارش می دهد در ساعت 22:30 یک ستون ارتش عراق از زرباطیه به طرف پاسگاه دوراجی در حال حرکت بوده اند.
گردان 104 توپخانه لشکر 12 عراق از عماره به کوت حرکت کرده است.
تمام یگانهای رزمی ارتش امارات عربی متحده به دلیل نامعلومی در آماده باش کامل بوده اند.
حزب دموکرات عراق لغو قرارداد الجزایر توسط صدام را تایید کرد.
با صدور دستور تخلیه اروند رود از شناورهای ایرانی در ساعت 12:30 تعداد 3 فروند کشتی لایروب و ساعت 15:00 تعداد 3 فروند کشتی تجاری در اروند رود به راه افتادند تا از دهانه ان خارج شوند.
روزنامه ها
اطلاعات: درگیری بین نیروهای هنگ ژاندارمری قصر شیرین با نیروهای عراقی ادامه دارد. در ساعت 30 دقیقه بامداد امروز نیروهای عراقی مناطق اطراف هنگ ژاندارمری قصر شیرین را زیر آتش قرار می دهند و با آتش شدید نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران مواجه می گردند.
میگهای عراقی وارد حریم هوایی مناطق مرزی نفت شهر شدند ولی آتشبارهای ایران به سوی آنها آتش گشودند و آنها را مجبور به ترک منطقه کردند. در چند پاسگاه مرزی تیراندازی های پراکنده صورت گرفت. در درگیریهای منطقه مرزی میمک سه تانک عراقی منهدم شد و هم چنین نیروی زمینی ارتش با پشتیبانی نیروی هوایی یک پاسگاه عراقی در منطقه بیات را منهدم کردند.
در ساعت 17:00 در درگیری بین نیروهای ارتش و عراق در منطقه پاسگاه خین پاسگاه و انبار مهمات عراق به وسیله آتش توپخانه ایران درهم کوبیده شد.
کیهان: در ادامه درگیری های مرزی غرب کشور، یک میگ دیگر عراقی، چهار دستگاه تانک و یک پایگاه پرتاب موشک عراقی در نوار مرزی توسط نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران منهدم شد. درگیریهای شدیدی در نواحی قصر شیرین و ایلام و ناحیه مریوان جریان داشته است.
روزنامه صبح آزادگان: در درگیریهای دریایی یک فروند کشتی عراقی و دو فروند ناوچه موشک انداز و یک فروند ناوچه گارد ساحلی عراقی به گل نشستند و بر اثر آتش عراقی های قسمتهایی از ساختمانهای اداری بندر و کشتیرانی و ترمینال نظامی خرمشهر آسیب دید و خساراتی به آنها وارد شد. در این درگیر 10 نفر مجروح شدند. در درگیری روز گذشته یک فورند قایق ژاندارمری بر اثر صدمات وارده غرق شد و چند نفر از پرسنل آن مجروح شدند.
اطلاعیه شماره 5 ستاد مشترک ارتش
بسمه تعالی
به آگاهی ملت انقلاب آفرین و اسلام پناه ایران می رساند نیروهای ارتش و ژاندارمری و سپاه پاسداران و سایر قوای مسلح محلی جمهوری اسلامی ایران، در یک سنگر و با یک هدف با دشمن اسلام و میهن پیکار می نمایند.....
در ساعت 14:30 روز 28 شهریور ماه با تعقیب یک فروند هواپیمای ارتش جمهوری اسلامی ایران، هواپیمای متجاوز عراقی متواری گردید.
در روز 26 شهرویرو ماه یک فروند هواپیمای ارتش عراق مورد اصابت موشکهای هواپیماهای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران قرارگرفت و به نظر می رسد در خاک عراق سقوط کرده باشد، ولی تا کنون تأیید نشده است.
در بامداد روز 27 شهریور نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در مناطق پاسگاه های دوبرج و فکه تحت پوشش کامل جنگنده های نیروی هوایی حمله ارتش عراق را که توسط 60 دستگاه تانک و پشتیبانی توپخانه تقویت می شدند، سد نمودند و دشمن را مجبور به عقب نشینی کردندف در این درگیری سه دستگاه تانک دشمن منهدم گردید.
در ساعت 19:50 روز 27 شهریور ماه نیروهای عراقی پاسگاه های میان تنگ و ساتواپا و آبادی های اطراف سومار و پاسگاه های چلیکه و سلمان کشته و بازرگان و کانی شیخ را زیر آتش توپخانه دوربرد خود قرار دادند که با آتش متقابل نیروهای مستقر در مناطق مربوطه و پاسگاه های درگیر روبرو گردیدند.
در ساعت 21:00 روز 27 شهریور ماه در پاسگاه سعیدیه از منطقه  خوزستان درگیری بین نیروهای خودی و دشمن به مدت یک ساعت ادامه داشت که ضمن وارد آمدن تلفات و خساراتی به دشمن، به نیروهای خودی درگیر آسیبی وارد نیامد و پس از این درگیری ها منطقه آرام شد.
در بامداد روز 28 شهریور ماه درگیری بین نیروهای مسلح انقلاب در پاسگاه های یکه شان و ولد کشته و تنکاب و تلمبه خانه آب با نیروهای بعث عراق ایجاد گردید و نیروهای خودی به آتش ادوات زرهی دشمن به شدت پاسخ گفتند.
 در صورت استفاده در سایر وبلاگها و سایتها لینک مطلب در Wars and history و نام نویسنده و یا مترجم را ذکر کنید.











۱۳۹۰-۰۶-۲۶

زندگی؛ ساز و دیگر هیچ

شما می توانید وبلاگ اصلی ما را  در اینجا ببینید! (فیلمهای مطالب در وبلاگ اصلی قابل مشاهده است)
لینک همین مطلب در انجا :

صحبت از کودتای خونین شیلی شد. یادی از ویکتور خارا کنیم...

 

ویکتور درحالیکه گیتارش را در بغل گرفته بود به میان چمن استادیوم پای گذاشت. عزیزترین عزیزانش را محکم دربرگفته بود و به جمعیت مقابلش می نگریست. سالهای سال را با گیتارش سرکرده بود. بهترین ایام زندگی اش را درکنار سازش گذرانده بود. لهیب دردِدل هایش را برای گیتارش واگوکرده بود. شبهای غصه، التهاب، تشویش، غم، ترس، شادی، شور، شعف، اندوه، راز و نیازش را با نجواکردن با گیتارش به صبح رسانده بود. وای که اگر این گیتار نبود بر سر ویکتور چه آمده بود؟ بر سر ویکتور چه می رفت؟ از ویکتور چه می ماند؟ چه می گویم؟! ...مگر ویکتور بدون گیتار هم می شود؟ مگر ویکتور بدون گیتار هم معنی می یابد؟ مگر می شود که ویکتور بدون گیتار از صحرای نیستی پای به گلزار هستی گذاشته باشد؟ این دو یار غار هم بودند؛ حتی قبل از آغاز خلقت، قبل از شروع آفرینش،از دم صبح ازل. پس از آن هم با یکدیگر پای به این جهان نهادند؛ هر دو در یک لحظه و در یک زمان؛ در یک آن... و اکنون ویکتور به آخرین لحظات نزدیک می شد. اما نه به تنهایی، بلکه کماکان با یاردبستانی اش، با دوست دوران جوانی اش، با خانواده اش، با خودش، با آن منِ دیگرش، با گیتارش.

اما چرا جمعیت او را این گونه می نگرند؟ چرا مهر سکوت بر لبانشان نقش بسته است؟ این جوانان را چه می شود؟ چهل هزار نفر طرفدار دو آتشه او که همواره در کنسرتها آوای تشویقشان گوش فلک را کر می کرد حال چونان بره هایی رام و مطیع و سربه زیر در استادیوم جمع شده اند و هیچ. هیچ صدایی، هیچ هیجانی، هیچ تشویقی، هیچ نعره ای به گوش نمی رسد.
ویکتور نگاه سرگردان خود را از جمعیت بالاتر برد و بالای دیوارها را دید. سبزپوشان مسلسل به دستی را دید که جمعیت را در محاصره داشتند و تصمیم گرفته بودند که هر فریادی را با صفیری سربی پاسخ دهند. پس پای پیشتر گذاشت. گیتارش را محکم تر از همیشه به خود فشرد و شروع به نواختن کرد. صدای رسایش را در جمعیت ول داد. ویکتور سرود اتحاد خلق را سر داد. یخ ها کم کم واشدند. برودت هوا از بین رفت. ابرها از برابر خورشید کنار رفتند. صدای گیتار و صوت دلنشین ویکتور قلب جمعیت را آماج خود ساخته بودند. سرود اتحاد خلق قلب جوانان و پیران را گرم کرد. موسیقی گیتار صدای جمعیت را با خود همراه ساخت. زمزمه ها ابتدا زیر لبی بودند اما دیرزمانی نگذشت که زمزمه ها هر لحظه بلندتر و بلندترشدند و ویکتور را با خود بردند؛ به گذشته های دور، به ایام مبارزه، مبارزه برای رسیدن آزادی، برای رسیدن به دشت رهایی، برای شکستن دیوار فقر.
آوای سرود جمعیت چهل هزار نفری حاضر در استادیوم چکمه پوشان را به هراس افکند. جمعیت که بر خلاف همیشه نه با بلیط و به قصد تماشای فوتبال بلکه به زور سرنیزه به استادیوم آمده بودند صدایشان را و فریادشان را سِیلی کرده بودند برای برانداختن بنیاد ستم. سیل صدا سرازیر شد و سربازان و افسرانشان را دربرگرفت. چکمه پوشان و مسلسل به دستان احساس خفگی کردند.
سیل، سیگار برگ سرهنگ را خاموش کرد. سرهنگ لبریز از خشم شد. قلبش از آتش انتقام افروخته شد. افروختگی قلب به صورت سرهنگ رسید. به چند درجه دار که در اطرافش دم تکان می دادند و دندان بر هم می ساییدند اشاره کرد. چکمه پوشان مسلسلهایشان را کنار گذاشتند و خیز برداشتند به سمت ویکتور. ویکتور شده بود خرگوشی برای شکار آن روزِ تازیان سبزپوش. ویکتور تکه گوشتی شد به دهان سگان هار دیکتاتوری. دندانهای سگان بر گوشت و پوست ویکتور نشست. هر ضربتی قسمتی از بدن ویکتور را درید. اما ویکتور تنها به نجات سازش می اندیشید. محکم سازش را، دوستش را، عزیزش را، محبوبش را، حبیبش را، عشقش را، معشوقش را، همدمش را، مونس لحظه های تنهایی اش را بغل کرده بود تا مبادا ضربه نامردی آن را درهم شکند. تا مبادا دندانهای سگی آن را از هم بدرد. سیل صدا خروشان و خروشان تر شد. دیگر به غرق شدن سبزپوشان در میان سیل موسیقی چیزی نمانده بود.
سرهنگ به سمت تبری که در گوشه دیوار آویخته شد بود رفت. تبر را برای موارد اضطراری گذاشته بودند و چه اضطراری مهمتر از سیل صدایی که داشت سربازان را با خود به دریا می ریخت. سرهنگ تبر به دست به سمت ویکتور آمد. با اشاره سر او سگانش از لگد زدن دست کشیدند و دست و پای ویکتور را محکم گرفتند. ضربت تیغه آهنین بر بازوان ویکتور نشست و استخوان آن را به دو نیم کرد. دیگر دستی نبود که توان گرفتن گیتار را داشته باشد. دیگر برای دربرگرفتن محبوب رمقی نمانده بود. سیل صدا فروکش کرد. جمعیت در خود شد. جمعیت در خود فرومُرد. جمعیت مرگ خود را، مرگ آزادی را، مرگ شجاعت را، مرگ مردانگی را، مرگ ایثار را، مرگ محبت را، مرگ انسانیت را دید. چهل هزار نفر دوستان و همرزمان و همفکران ویکتور به یکباره خاموش شدند چرا که مرگ خود را به چشم دیدند.
دو سرباز ویکتور را از پای گرفتند و بر روی زمین کشیدند. خطی سرخ بر روی چمن سبز ورزشگاه بر جای ماند به همراه یک ساز، یک گیتار خون آلود، یک گیتار شکسته... اما خون ویکتور تنها خونی نبود که در آن روز بر چمن جاری شد. تعداد زیادی از دوستان و همرزمان ویکتور در آن روز و روزهای پس از آن در همان استادیوم به شهادت رسیدند.
3 روز بعد، در روز 15 سپتامبر 1973، ویکتور تیرباران شد و دژخیمان جسد او را در جاده ای در بیرون از سانتیاگو رهاکردند. جسد او پس از چند روز به همسرش خوان تحویل داده شد. خوان خیلی خوش شانس بود که جسد همسرش را تحویل گرفت چرا که جسد بسیاری از آزادی خواهانی که پس از کودتای پینوشه دستگیر شدند هرگز به دست نیامد و هنوز هم خبری از سرنوشت آنان در دست نیست.
اما خون ویکتور خارا و دوستانش هدر نرفت. سالها بعد دیکتاتور منفور شیلی مجبور شد حکومت را به مردم بسپارد. مردم شیلی هیچگاه در دوران سیاه دیکتاتوری ویکتورخارا را فراموش نکردند. سی سال پس از کودتای شوم پینوشه و سرنگون کردن حکومت سالواتور آلنده و در سال 2003، قتلگاه ویکتور و بسیاری از همرزمانش ،یعنی استادیوم شیلی، به استادیوم ویکتور خارا تغییر نام یافت.
ویکتور لیدیو خارا مارتینز؛ موسیقی دان، نوازنده، کارگردان و استاددانشگاه شیلیایی در روز 28 سپتامبر 1932 به دنیا آمد و 40 سال بعد توسط مزدوران ایالات متحده به شهادت رسید.
                

نویسنده : رضاکیانی موحد
در صورت استفاده در سایر وبلاگها و سایتها لینک مطلب در Wars and history و نام نویسنده و یا مترجم را ذکر کنید.


سرود اتحاد خلق

۱۳۹۰-۰۶-۱۴

نگاه به جنگ

شما می توانید وبلاگ اصلی ما را  در اینجا ببینید! (فیلمهاو عکسهای مطالب در وبلاگ اصلی قابل مشاهده است)
لینک همین مطلب در انجا :

از این به بعد سعی می شود هر شب یک عکس بزرگ و با کیفیت نظامی همراه با توضیح کوتاهی  گذاشته شود. 
تصویری جالب از نگاه یک سرباز امریکایی در جنگ حهانی دوم به یک اعلامیه در المان می باشد که در پشت تصویر نیز یک تانک سوخته المانی قرار دارد.




در صورت استفاده در سایر وبلاگها و سایتها لینک مطلب در Wars and history و نام نویسنده و یا مترجم را ذکر کنید.

کارل دونیتس بی گناه یا گناهکار؟ قضاوت با شما.

حمله به کشورهای اسکاندیناوی،نروژ/ عملیات فورتیتود شمالی / نمونه ای از عملیات فریب استراتژیکی در جنگ جهانی دوم


نبرد دریایی ریورپلات؛The Battle of the River Plate





۱۳۹۰-۰۶-۱۲

دونیتس بی گناه یا گناهکار؟

شما می توانید وبلاگ اصلی ما را  در اینجا ببینید! (فیلمهای مطالب در وبلاگ اصلی قابل مشاهده است)
لینک همین مطلب در انجا :

http://wars-and-history.persiangig.com/6.jpg
محاکمات جنجال بر انگیز زیادی در طول تاریخ اجرا شده است، اما شاید هیچ کدام از انها به شهرت محاکمات نورمبرگ نرسد، پس از سقوط رایش و شکست نازی ها ، متفقین دادگاهی در نورمبرگ آلمان  برای رسیدگی به جنایات نازی ها  تشکیل داده و به زعم خود به اجرای بزرگترین عدالت تاریخ پرداختند.در مورد عادلانه بودن یا نبودن این دادگاه در اینده  کامل تر بحث خواهم کرد.
یکی از کسانی که در این دادگاه مورد محاکمه قرار گرفت فرمانده نیروی دریایی ارتش آلمان، دریاسالار کارل دونیتس بود. دونیتس کسی بود که  به هیتلر در مورد آغاز جنگ و آماده نبودن ارتش آلمان هشدار داد و پس از خودکشی هیتلر جانشین او شد و با متفقین قرار داد صلح امضا کرد.او 20 روز پایانی حکومت رایش را رهبری کرد.
دونیتس در پشت هیتلر با یونیفرم مشکی
دونیتز به عنوان یک دریاسالار و یک نظامی  همیشه مورد احترام بوده  و یکی از لایق ترین فرماندهان نظامی بوده است.ابتدا توضیح کمی برای آشنایی خوانندگان با او قرار می دهم سپس به اصل ماجرا می پردازم.
 دونیتس در16 سپتامبر 1891 در برلین پایتخت امپراطوری آلمان به دنیا امد، او خدمت خود را در جنگ جهانی اول در زیردریایی یو.بی-68 انجام داد و در همان جنگ زیردریایی آنها توسط نیروهای بریتانیایی مورد اصابت قرار گرفت و اسیر شد. هنگامی که در کمپ اسرا به سر می برد تاکتیک جدید دریایی را به نام "گله گرگ" برای حمله زیر دریایی ها ابداع کرد. در زمان آغاز جنگ جهانی دوم به عنوان فرمانده زیردریایی های آلمان  تا سال 1943 خدمت کرد و در آن سال به فرماندهی کل نیروی دریایی آلمان رسید و این سمت را تا زمان مرگ هیتلر به عهده داشت. نبرد بزرگ دریایی آتلانتیک نیز به فرماندهی او انجام شد.
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/3/3b/Doenitz2.jpg
دونیتس به عنوان افسر دیده بان در زیردریایی "U-39"
  او هر 2 پسر خود را در طی جنگ از دست داد. پسر کوچک او، پتر، در زیردریایی "یو-954" خدمت می کرد که در سال 1943 مورد هدف قرار گرفته و کشته شد. پسر بزرگتر او،کلاوس، اجازه یافت جنگ را ترک گفته و به تحصیل در دوره ی دکترا بپردازد. در سال 1944 به مناسبت تولد بیست و چهار سالگی اش از دوستان خود خواست تا به او اجازه دهند تا به قایق اژدر افکن "اس-141" امده و همراه با آنان به منطقه ای در سواحل انگلستان حمله کند. در این حمله قایق آنها از بین رفته  و علی رغم نجات یافتن 6 خدمه ی دیگر او کشته شد. تنها دختر دونیتس نیز در سال 1937 با یک فرمانده نیروی دریایی ازدواج کرد. دونیتس تا سال 1944 هرگز رسماً به حزب نازی نپیوست. از او 2 کتاب به یادگار مانده است ، کتاب اول به نام "خاطرات: 10 سال و 20 روز" که مربوط به شرح خاطرات او می پردازد و شامل 10 سال فرماندهی نیروی دریایی و رهبری 20 روز پایانی حکومت رایش سوم المان است. کتاب دوم او که کمتر شناخته شده است به نام "زندگی پرحادثه من" به شرح وقایع زندگی او قبل از سال 1934 می پردازد.

اما چرا او را به نورمبرگ فرا خواندند؟ او را به اتهام جنایت جنگی به دادگاه کشانده و مورد محاکمه قرار دادند . اما آیا به راستی او  مجرم بود؟ آیا عدالت در مورد او اجرا شد؟
جرم او چه بود؟ داستان از آنجا آغاز می شود که دونیتس در سال 1942 به ناخداهای زیردریایی هایش در اقیانوس اطلس گفته بود بازماندگان کشتی هایی را که با اصابت اژدر غرق می شدند نجات ندهند. این فرمان پس از آن صادر شد که زیردریایی های آلمانی مورد حمله ی هواپیماهای آمریکایی در جریان عملیات نجات سربازان و دیگر مسافران کشتی در حال غرق شدن بریتانیایی لاکونیا قرار گرفتند . رسم و عرف در جنگها بر این است شناوری که مسئول غرق کردن یک کشتی دیگر است باید تمام تلاش خود را برای نجات بازماندگان انجام دهد، کشتی لاکونیا شامل 80 غیرنظامی، 286 سرباز بریتانیایی ،160 سرباز لهستانی ( به عنوان محافظ) و 1800 اسیر ایتالیایی بود که در حال انتقال به یک اردوگاه  مورد اصابت قرار گرفت و زیردریایی های آلمانی  پس از آن به سرعت عملیات نجات را اغاز کرده و سربازان متفقین و اسرای ایتالیایی را از دریا بیرون کشیده و آنها را در قایق های نجات قرار داده و به سوی ساحل حرکت دادند، آلمانها حتی پیام رادیویی به زبان انگلیسی نیز مخابره کرده و قصد دوستانه خود را اعلام کردند، اما در همین هنگام هواپیماهای بمب افکن آمریکایی(B-24 liberator) شروع به حمله به زیردریایی های آلمانی که بر روی آب برای نجات بازماندگان شناور بودند کردند. در نتیجه زیردریایی های آلمانی عملیات نجات را متوقف ساخته و بیش از نیمی از افراد کشتی لاکونیا غرق شدند.
U-156 و U-506 در حال نجات خدمه کشتی لاکونیا
B-24 liberator
پس از این اتفاق دونیتس به ناخداهای زیردریایی هایش در اقیانوس اطلس دستور داد تا از این  پس بازماندگان کشتی هایی را که مورد اصابت قرار می گیرند را نجات ندهند.
در دادگاه نورمبرگ دونیتس به جرم جنایت جنگی به 10 سال زندان محکوم شد. او سرانجام در 24 دسامبر 1980 در نزدیکی هامبورگ
  از دنیا رفت.
http://collections.yadvashem.org/photosarchive/s637-328/5582191164896614333.jpg
کارل دونیتس در دادگاه نورمبرگ
http://www.war44.com/misc/images/5/Capture_Admiral_Doenitz.jpg
کارل دونیتس در اسارت نیروهای بریتانیایی در زمان برگزاری دادگاه نورمبرگ
فیلمی در مورد دونیتس
در یوتیوب
[]
سوالی که  در انتها پیش می آید این است که آیا واقعا دونیتس مرتکب جنایت جنگی شده و گناه کار بود؟  قضاوت با شما.
 اگر شما جای او بودید چه کار می کردید؟
منتظر نظرات شما هستیم.
نویسنده : محمدحسین پاز
منابع استفاده شده: ویکیپدیا
انتشار یافته در ماهنامه جنگ افزار شماره 81
ISSN 1735251-7

 

در صورت استفاده در سایر وبلاگها و سایتها لینک مطلب در Wars and history و نام نویسنده و یا مترجم را ذکر کنید.

حمله به کشورهای اسکاندیناوی،نروژ/ عملیات فورتیتود شمالی / نمونه ای از عملیات فریب استراتژیکی در جنگ جهانی دوم


نبرد دریایی ریورپلات؛The Battle of the River Plate