دریادار استانسفیلد ترنر در زمان ریاست جمهوری کارتر به عنوان رییس سازمان سیا انتخاب شد. طبق قانون آن زمان رییس سازمان سیا ریاست تمام سازمانهای اطلاعاتی آمریکا را نیز برعهده می گرفت. وی تجربیات خود را در این سمت در کتابی به نام پنهانکاری و دموکراسی به رشته تحریر در آورده است. کتاب پیش از خواندن بسوزانید کتاب بعدی دریادار ترنر است که درباره تاریخچه سازمان سیا نوشته شده است. وی در این کتاب به جای تمرکز بر روی عملیاتهای این سازمان بر روی رابطه بین روسای جمهور این کشور و روسای سازمان سیا و نقش این رابطه در پیشبرد اهداف این سازمان تمرکز کرده است. از نظر وی هر جا که رابطه بین رییس جمهور و رییس سیا خوب بوده است این سازمان موفق عمل کرده و هر زمان که این رابطه سرد یا خراب بوده است توان عملیاتی سازمان سیا پایین آمده است.
در انتها، پس از یازدهم سپتامبر قانون جدیدی برای هدایت سازمانهای اطلاعاتی آمریکا نوشته می شود و ریاست سازمان سیا از ریاست جامعه اطلاعاتی این کشور منفک می شود. ترنر در فصل پایانی کتاب به نقش این پست جدید در هدایت و هماهنگی فعالیتهای اطلاعاتی سازمانهای مختلف اطلاعاتی و امنیتی پرداخته و بنا بر سنت این گونه کتابها پیشنهادهایش را برای پیشرفت امور این گونه سازمانها ارائه می دهد. به خاطر آموزنده بودن مطالب این کتاب تمام فصول آن را خلاصه کردم که در زیر تقدیم می شود.
لازم به یادآوری است که کتاب "پیش از خواندن بسوازنید" ترجمه آقای بهروز زارع بوده و توسط انتشارات اطلاعات منتشر شده است.چاپ اول کتاب متعلق به سال 1388 بوده و قیمت آن 2100 تومان می باشد.
ریاست جمهوری روزولت؛اولین گامها
قبل از آغاز جنگ جهانی دوم فعالیتهای اطلاعاتی و ضداطلاعاتی در آمریکا به صورت پراکنده و توسط سازمانهای مختلفی مانند سازمان اطلاعاتی نیروی زمینی و وزارت امور خارجه و اف بی آی انجام می گرفت. ضرورتهای جنگی سبب شد تا روزولت به ویلیام دونوان دستور دهد سازمانی متمرکز تر برای تهیه اطلاعات و امور جاسوسی و عملیات پنهان در پشت خطوط دشمن تشکیل دهد که این سازمان "دفتر خدمات استراتژیک" یا او.اس.اس نام گرفت.
او.اس.اس در زمان روزولت و زمان جنگ خدمات بسیاری انجام داد اما سازمانی قوی نبود چرا که:
روزولت دوست داشت به منابع اطلاعاتی متعددی متکی باشد و اطلاعات هر منبع را از منابع دیگر جدانگه دارد. به باور او مردم آمریکا انزوا طلب بودند و برای عملیات پنهان و جاسوسی آمادگی نداشتند. روزولت جنگ سرد را پیش بینی نمی کرد و همچنین می ترسید که چنین سازمانی به یک گشتاپوی دیگر تبدیل شود.
از طرف دیگر مخالفتهای نظامیان، اف.بی.آی و وزارت امور خارجه مخالف یک رقیب جدی در زمینه کارهای اطلاعاتی بودند.
با این وجود او.اس.اس آن قدر از حمایتهای روزولت برخوردار شد تا در زمان ترومن تبدیل به سازمانی بشود که امروزه با نام سیا یا آژانس مرکزی اطلاعات آن رامی شناسیم.
دوران ترومن؛تأسیس سیا
در زمان ترومن مسلم شده بود که آمریکا نیاز به یک سازمان اطلاعاتی-جاسوسی دائم برای زمان صلح دارد. ترومن بیشتر به سازمانی نیاز داشت که هر روز گزارشی خلاصه از اطلاعات سازمانهای مختلف اطلاعاتی تهیه کند و بر روی میز کارش قراردهد. از این رو سیا در زمان ترومن بیشتر به تهیه گزارش روزانه تمایل داشت تا تجزیه و تحلیل های اطلاعاتی یا امور جاسوسی و ضدجاسوسی. ترومن لایحه جدیدی برای تشکیل سازمان اطلاعاتی مترکز جانشین او.اس.اس به کنگره فرستاد و دریادار سیدنی سویرس را برای ریاست این سازمان انتخاب کرد. او به کسی نیاز داشت که در حاشیه بوده و بدون اظهارنظر و نفع شخصی واقعیتها و رویدادها را به وی گزارش کند. اما همین گزارشها سبب حسادت سازمانهای دیگر شد و سویرس ناچار شد تا از اختیارات خود عقب نشینی کند. او تصمیم گرفت تا اطلاعات مربوط به خود آمریکا ،که توسط سازمانهای دیگر و ارتش تهیه می شد، چشم پوشی کند.حالا تحلیل گران سیا کسانی بودند که باید حرکت حریف را بدون داشتن اطلاعاتی درباره امکانات و توانایی های خودی حدس می زدند. ارتش آمریکا به هیچ وجه به سیا اجازه بررسی توانایی های نظامی آمریکا را نمی داد.کمی بعد سویرس جای خود را به واندنبرگ داد.
پس از واندنبرک سکان هدایت سیا به ترتیب به دریادار روسکو هیلنکوتر و ژنرال اسمیت رسید. هنوز هم بسیاری از اطلاعات محرمانه از سیا دریغ می شد و درنتیجه این سازمان نتوانست رسیدن شوروی به توانایی هسته ای را یا حمله کره شمالی به کره جنوبی را پیش بینی کند. اسمیت تصمیم گرفت تا به جای گزارش های روزانه بیشتر بر مطالعات بلند مدت تمرکز کند. درضمن او اختیار عملیات پنهان ،عملیاتی مانند کودتا براندازی ترور، را برای سیا به دست آورد. سازمان سیا در زمان او بر روی غلطک افتاد.
آیزنهاور و عملیات پنهان
در زمان آیزنهاور آلن دالاس به ریاست سیا رسید. دالاس بر اساس تجربه اش در زمان جنگ بیشتر بر روی جاسوسی انسانی و عملیات پنهان تمرکز داشت. در زمان او دو کودتای موفق بر علیه دولت مصدق در ایران و بر علیه دولت آربنز در گواتمالا به موفقیت رسید. این عملیات به طور ضمنی به دنیا اعلام کرد که دخالت در کار دولتهای مشروع و ساقط کردن آمریکا برای منافع آمریکا در سیاست خارجی آمریکا یک روش پذیرفته شده است. اگرچه هر دو عملیات از نظر اطلاعاتی ارزشی نداشتند اما ترس از سیا و دخالتهای آن را در دل بسیاری از سیاستمداران دنیا کاشتند. اما علاقه دالاس به این گونه عملیات سبب شد تا برآوردها و تحلیل های بلندمدت در سیا به گوشه ای رانده شوند. در زمان دالاس سیا به جاسوسی تکنولوژیکی آشنا شد و در این راه قدم گذاشت. سیا دارای دفتری در لانگلی شد و به عنوان یک سازمان مهم در قوه مجریه آمریکا پذیرفته شد.
کندی؛رسوایی
پس از آیزنهاور کندی جوان در کاخ سفید جای گرفت. کندی دالاس را در پست خود ابقا کرد و دالاس برای کندی آشی با یک وجب روغن پخت:خلیج خوکها. برنامه سرهم بندی شده سیا برای براندازی نظامی کاسترو با شکست مواجه شد. در بیست وهفتم سپتامبر 1961 استعفای دالاس اعلام شد و مک کون بر جای او نشست. مک کون سرپرست کمیسیون انرژی اتمی بود و در حقیقت با کار اطلاعاتی بیگانه. مک کون مرد بیزنس و مدیر عامل چند شرکت صنعتی بود. انتصاب او نشان داد که کندی دنبال مردانی مدیر است و از نظر او مدیریت یک سازمان دولتی با مدیریت یک شرکت خصوصی تفاوت چندانی ندارد.
مک کون عملا به دستور کندی عنان تمام سازمانهای اطلاعاتی را در دست گرفت و هماهنگ کننده فعالیتهای اطلاعاتی در امریکا شد. او بدون اعمال نظر شخصی جامعه اطلاعاتی را اداره می کرد و بیشتر به جمع آوری و تحلیل اطلاعات علاقه داشت تا عملیات پنهان و ترور و...
مک کون شرکتهای تجاری آمریکایی که در خارج از کشور شعبه داشتند درگیر تلاشهای اطلاعاتی کرد.درعوض به هنگام نیاز سیا با فعالیتهای مخفی خود به کمک شرکتهای آمریکایی می شتافت.
جانسون؛وفاداری
پس از ترور کندی جانسون جای او را گرفت. جانسون به دنبال آن بود که دستگاه های اطلاعاتی فقط سیاستهای او را تحلیل کنند و بله قربان گو باشند و همین مسئله باعث دوری مک کون از او شد. مک کون آدم مستقلی بود که حرفش را علی رغم مخالفت با رئیس جمهور می زد. جانسون در اوایل ریاستش بیشتر به مسائل داخلی علاقه داشت و از مسائل خارجی تنها به ویتنام علاقه نشان می داد. مک کون جانسون را تحت فشار قرار داد تا جانسون بیشتر به کنترل افکار عمومی بپردازد. او با یادداشتهایش مخالفت خود را با برنامه های جانسون در ویتنام اعلام می کرد. در آوریل 1965 طی یادداشتی جنگ زمینی و بمباران هوایی را در ویتنام بی نتیجه دانست و در نهایت جانسون مجبور شد تا دریادار ویلیام رابورن را به جای او منصوب کند.
رابورن کسی بود که سیستم موشکی پولاریس را ابداع کرده بود. جانسون او را مأمور اصلاح وضعیت سیا کرد ولی نگفت که چه چیزی باید در سیا اصلاح شود. رابورن سرسپرده جانسون بود و تحلیل های سیا را در خدمت خواسته های جانسون قرارداد. کمتر از یک سال بعد رابورن جای خود را به هلمز داد.
هلمز سالها در سیا کار کرده بود و مسئول بخش عملیات سیا بود.علاقه واقعی هلمز به عملیات جاسوسی بود و به اداره دیگر سازمانهای اطلاعاتی یا کار تحقیق و تحلیل علاقه نداشت. او با عملیات پنهان هم مخالف بود چرا که عملیات پنهان را پرهزینه و بی ثمر می دانست. هلمز خود را با انتظارات جانسون تطبیق داد و با اینکه از مشاوران نزدیک جانسون نبود جانسون به گزارشهای او توجه می کرد. هلمز گزارش های تحلیلگرانش را درهنگام تحویل دادن به جانسون رقیق می کرد و چون تنها منبع قدرتش شخص رئیس جمهور بود در پی ناخشنود کردن جانسون برنمی آمد. از طرف دیگر هلمز مانند دیگر آمریکایی ها به مقام ریاست جمهوری و ستایش از او وفادار بود.
نیکسون؛ نفرت از سیا
نیکسون حتی قبل از رسیدن به مقام ریاست جمهوری از سیا و کارکنان آن متنفربود. او گمان می کرد که کارکنان سیا باندی از دانشگاهیان ساحل شرقی هستند که با هم ساخت و پاخت می کنند. با این وجود نیکسون علاقه داشت تا سیا را غیرسیاسی نگه دارد و از هم روی هلمز را در پست خود ابقاکرد. نیکسون یک سازمان اطلاعاتی مستقل نمی خواست ودر حقیقت در پی سازمانی بود که از سیاستهای او حمایت کند.
در زمان نیکسون اطلاعات تهیه شده توسط واحدهای مختلف اطلاعاتی از طریق کیسینجر کنترل و توزیع می شد. در این دوران اعضای شورای امنیت ملی 4 برابر شدند و در نتیجه کیسینجر دارای سپاه کوچکی از تحلیل گران شد. درجلسات شورای امنیت ملی کیسینجر و نیکسون با لحنی خشنی و ناخوش آیند با هلمز برخورد می کردند. آنها اطلاعات خام را نیاز داشتند تا بر اساس آنها خودشان اطلاعات را تجزیه و تحلیل کنند و به تحلیلهای سیا اعتماد نداشتند. یکبار کیسینجر به هلمز با صراحت گفت که وظیفه او تنها ارائه اطلاعات است و کاخ سفید خودش تحلیلها را انجام خواهد داد.
اولیوت اول نیکسون مسئله ویتنام بود و سیا را به تمرکز بر روی ویتنام وادار می کرد اما رقابتها و حسادتهای بین ارتش و سیا تلاشهای اطلاعاتی سیا را در این منطقه عقیم گذاشت. او در سال 1971 شلسینگر را مأمور تحقیق از سیا کرد. باوجود نارضایتی نیکسون از سیا او در نوامبر 1971 طی بخشنامه ای تهیه بودجه سالیانه برنامه های اطلاعاتی را به هلمز واگذارکرد.
عدم پیشرفت سیا در ویتنام سبب شد تا نیکسون سعی در کوچک کردن سیا و اخراج تعداد زیادی از پرسنل آن بگیرد. در رسوایی واترگیت نیکسون از هلمز خواست که در پرده پوشی کردن از افتضاح به بارآمده کمک کند و مسئله را برای بازرسان فدرال به عنوان یک مسئله امنیت ملی معرفی کند اما هلمز در برابر نیکسون ایستاد. در نهایت هلمز در سال 1973 برکنار شد و شلسینگر به جای او نشست تا اصلاحاتی که در گزارش خود آورده بود در سازمان سیا پیاده کند.
شلسینگر کارش را بااخراج هزاران نفر از پرسنل سیا آغازکرد. او به ویلیام کولبی ،معاون عملیات، دستور داد که اطلاعات مورد نیاز هیئت بازرسی عالی سیا را بدون کم و کاست در اختیار بازرسان قراردهند. کولبی به دستور شلسینگر عمل کرد و بازرس عالی 683 مورد خلاف یا عملیات غیرقانونی سیا را کشف کرد.
در این زمان نیسکون شلسینگر را به وزارت دفاع فرستاد و کولبی ،که از کهنه سربازهای او.اس.اس بود، جای او را گرفت.
جرالدفولد؛ سیا زیر ضربه بین
با استعفای نیکسون در جریان واترگیت جرالد فورد ،معاون نیکسون، به ریاست جمهوری رسید. فورد از سیا انتظار داشت تا با نظرات و قضاوت مستقل رئیس جمهور را یاری کند. فورد برای نشان دادن مسئولیتش در برابر کمیسیونهای تحقیقاتی سنا و کنگره کمیسیونی زیرنظر راکفلر تشکیل داد تا سیا را مورد تحقیق قراردهد. دستور کار کمیسون تحقیق درباره عملیات جاسوسی سیا در داخل آمریکا و در رابطه با شهروندان این کشور بود. کولبی اطلاعاتی که درباره اعمال خلاف سیا ،مانند قتل واستراق سمع و...، داشت به کمیسیون راکفلر داد و از چشم کیسینجر و فورد افتاد. با اتمام تحقیقات کنگره ،کمیسیون چرچ، و شکست آمریکا در ویتنام فورد کولبی را عزل کرد و سفیر آمریکا درچین ،جورج بوش پدر، را بر جای او گماشت.
بوش شخصی اسان گیر بودو سعی کرد تا روحیه کارکنان را بهبود ببخشد. مدت ریاست بوش بر سیا 10 ماه بود و بعد ریاست جمهوری جیمی کارتر آغازشد.
کارتر، قدرت گیری رئیس سیا
کارتر دریادار استانسفیلد ترنر(نویسنده کتاب) را به عنوان رئیس سیا انتخاب کرد و از او انتظار داشت تا او مسئولیت هماهنگی تمام سازمانهای اطلاعاتی آمریکا را برعهده بگیرد. مهمترین اختیاری که به رئیس سیا واگذار شد تهیه بودجه کلیه این سازمان ها بود. دومین اختیار رئیس سیا هدایت و تعیین اولویت برای فعالیتهای این سازمانها بود. سازمان جدید به نام مرکز ملی تعیین وظایف اطلاعاتی تشکیل شد تا هماهنگی فعالیتهای سیا، ان.اس.آ، ان.جی.آ و ان.آر.او (چهار سازمان اصلی اطلاعاتی ) را برعهده بگیرد. فعالیتهای سیا در این زمینه با مخالفت ارتش روبرو شد چرا که ارتش فکر می کرد سیا وزن لازم به نیازهای اطلاعاتی ارتش را نمی دهد.
سازمان دیگری که تأسیس شد مرکز ملی ارزیابی اطلاعات خارجی بود تا وظایف تحقیقاتی را بین گروه های مختلف اطلاعاتی تقسیم کند. قرار بود تا یک تحقیق به چند سازمان مختلف واگذار شود تا مسئله از دیدگاه های مختلف و به صورت کامل تر بررسی شود. بازهم این امر با مخالفت ارتش روبرو شد چون واحدهای اطلاعاتی ارتش ترجیح می دهند تا مسائل مربوط به ارتش را خودشان تجزیه و تحلیل کنند.
در این دوران چشم و هم چشمی بین ارتش و سیا سبب شد تا هیچ کدام به تحلیلها و آمارهای طرف دیگر اطمینان نداشته باشند.
یکی از مشکلات سیا در دوران کارتر عدم توانایی این سازمان در پیش بینی انقلاب ایران بود. در حالیکه سیا پیش بینی کرده بود که شاه تا 10 سال دیگر دوام می آورد حکومت شاه در عرض چند ماه فروپاشید. سیا با واقعیت زندگی در ایران در تماس نبود و تحلیلگران آن نتوانستند وضعتی وخیم شاه را بدون احساسات و تعصب بررسی کنند.
ترنر روش مدیریت کارتر را درباره جامعه اطلاعاتی آمریکا موفقتر از روسای جمهور سابق آمریکا می داند. کارتر به عنوان سناتور، نماینده کنگره یا ژنرال خدمت نکرده بود و قبل از رسیدن به ریاست جمهوری از چند و چون سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و حتی تعداد آنها بی اطلاع بود اما درباره مسائلی که روی می داد تشنه اطلاعات بود و در ضمن دوست داشت تا از دوباره کاری در این همه سازمان گوناگون جلوگیری کند. او مدیریت متمرکز را بر این سازمانها ترجیح می داد.
رونالد ریگان؛ پایان جنگ سرد
با شکست سیاستهای کارتر در بحران گروگان گیری رونالد ریگان به ریاست جمهوری رسید. او مدیر فعالیتهای انتخاباتی خود بیل کیسی را به ریاست سیا انتخاب کرد. او یک فرد سیاسی بود و انتظار داشت تا به وزارت امور خارجه برسد اما پس از شکست در رسیدن به آن مقام تصمیم گرفت تا به عنوان وزیر امور خارجه در سایه عمل کند. کیسی زیر نظر دونوان در او.اس.اس کار کرده بود. او با ریگان در یک خط قرار داشت و ریگان به او اجازه داده بود که همیشه به وی دسترسی داشته باشد. ریگان علاقمند بود تا با استفاده از عملیات کورت شوروی را تضعیف کند و کیسی باور داشت که می تواند با عملیات کورت جنگ سرد را ببرد.
در زمان انتخابات جو سازمان به نفع ریگان بود اما او پس از رسیدن به ریاست جمهوری گروه انتقالی خود را به سیا فرستاد تا وضعیت این سازمان را بررسی کنند. این گروه با پیشداوری وارد سازمان شد و مورد تنفر کارکنان سیا قرارگرفت. آنها می خواستند بخش کورت را گسترش دهند و تمام تحلیلگران مرتبط با بخش شوروی را اخارج کنند.
بزرگترین مشکل شخص کیسی ناتوانی او د رصحبت کردن واضح بود. مشکل بعدی او ناتوانی اش در نگهداری پرونده های محرمانه بود. اما او ارتباطات زیادی خارج از دولت داشت. کیسی به تلاشهای انتخاباتی ریگان سروصورت داد و او را از یک کاندیدای درجه دوم به مقام ریاست جمهوری آمریکا رساند. او توانست کیسینجر و فورد را به جمع مشاوران غیررسمی سیاست خارجی ریگان ملحق کند.
ریگان مقام او را تا حد یکی از اعضای کابینه ارتقا داد و از او حمایت می کرد. کیسی هم با ارتباطات سیاسی و مشورتهایش به ریگان یاری می رساند. کیسی با وزیر دفاع نیز روابط خوبی داشت.
ولی کیسی به دلیل سلیقه شخصی و نداشتن تجربه کار تحلیل تمایل به جمع آوری اطلاعات و تکنیکهای جدید نداشت و عاشق عملیات کوورت و جاسوسی سنتی بود. ریگان خواستار اتفاق نظر بین اعضای گروه سیاست خارجی خود بود و مسئولیت ایجاد و کسب اتفاق نظر را بر عهده کیسی گذاشت.
کیسی به بوش پدر(معاون ریگان) و جیمز بیکر (رییس ستاد کاخ سفید) اعتماد نداشت و بیکر عملا تلاشهای کیسی برای تصمیم گیری در سیاست خارجی را بی اثر کرده بود. در نتیجه، دولت ریگان در سیاست خارجی فلج شده بود. او با جورج شولتز (وزیر امور خارجه ) نیز رابطه خوبی نداشت.
در زمینه عملیات کوورت سیا با افزایش بودجه و افزایش فعالیتهایش روبرو شد. ریگان به خواندن گزارشهای روزانه عادت نداشت. در زمینه تروریست کیسی ،بر خلاف نظر تحلیلگران سیا، معتقد بود که شوروی حتما از فعالیتهای تروریستی حمایت می کند. اگر کیسی با برآوردی مخالف بود، یادداشتی به آن ضمیمه می کرد و به رئیس جمهور اطلاع می داد که این برآورد تحلیلگران است و مورد تأیید او نیست.
او خود نویسنده بود و در نگارش، نظم و دقت طلب می کرد، ولی در گفتار و ارتباطات زبانی، به خصوص در میان جمع ناتوان بود. بهترین ارتباط بین او و ریگان از طریق نوشتن برقرار می شد.
کیسی مشخصا از جریان رسوایی ایران-کنترا با خبر بود و در نتیجه با رو شدن قضیه با کنگره دچار مشکل شد. کیسی معتقد بود که شوروی با به قدرت رساندن ساندینیستها در نیکاراگوئه در حال درست کردن یک جای پا در آمریکای مرکزی می باشند و او باید با عملیات کوورت ساندیسنتها را ساقط کند. در سال 1984 به دستور سیا در یکلنگرگاه در نیکاراگوئه خرابکاری شد که منجر به کشته شدن 5 ماهیگیرشد. اعتبار کیسی نزد کنگره به پایین ترین سطح خود رسید. دولت آمریکا عملیات کوورت را در آمریکای لاتین به صورت کاملا آشکار درآورده بود و این امر در تاریخ سیا بی سابقه بود. آنچه سیا می کرد محرمانه نبود فقط چگونگی انجامش سری بود.
در روز 15 دسامبر 1986 کیسی در دفترش از حال رفت. معلوم شد که وی تومور مغزی دارد و در ماه می سال بعد درگذشت.
واکنش کنگره نسبت به تزویر و نیرنگهای کیسی در جریان ایران-کنترا وضع قانونی بود که به موجب آن پست مستقل بازرس عالی سیا ایجادشد. کیسی با کاشتن بذر بی اعتمادی در کنگره به سازمان سیا ضربه زد. روحیه کارکنان سازمان در اثر بازجویی های کنگره کاملا تضعیف شد.
جریان ایران کنترا سبب شد تا سیا از خائنی به نام الدریچ آمیس غافل بماند. 9 سال طول کشید تا این جاسوس روسها به دام بیافتد.
در روز 18 دسامبر 1986 ریگان گیتس را به عنوان سرپرست سازمان معرفی کرد. در طی 5 ماه بعدی گیتس تبدیل به سیبل کنگره شد و او ناچار شد که استعفا دهد. پس از وی ویلیام وبستر به ریاست سیا رسید. وبستر در سال 1978 به ریاست اف بی آی رسیده بود و سالها تجربه خدمت در نیروی دریایی و دادگاه فدرال را داشت. او اولین رییس سیا بود که تجربه قضاوت داشت و اولین بار بود که رئیس اف بی ای ، سازمان رقیب سیا، به ریاست سازمان برگزیده می شد. او به دخالت مستقیم اعتقاد نداشت و وقت خود را بیشتر صرف اداره جامعه اطلاعاتی و حفظ ارتباط خود با کنگره می کرد و اداره امور داخلی سیا را به گیتس واگذار کرده بود.
شوروی در حال فروپاشی بود اما سیا به دلیل ضربه هایی که از جریان ایران-کنترا خورده بود هیچگاه تحلیلی مناسب اوضاع درهم آشفته شوروی سابق ارائه نکرد.
بوش پدر؛ سردرگمی در پایان جنگ سرد
کارکنان سیا در انتخابات 1988 بیشتر طرفدار رییس سابق خود جرج بوش پدر بودند. او در طی ریاست خود توانتسه بود که روحیه و احترام را به سازمان بازگرداند. بوش گزارش روزانه را ،که بعد از کندی مورد غفلت قرار گرفته بود، از روسای سیا طلب کرد. او دوست داشت به جای ارائه گزارش توسط رییس سیا این گزارش توسط کسانی که آن را تهیه کرده بودند ارائه شود. خود او در زمان ریاستش بر سازمان اغلب تهیه کننده گزارش را با خود به کاخ سفید می برد. رفتار او برای افراد سازمان خوش آیند بود. در صورتی که قسمتی از گزارش مبهم بود همانجا از تهیه کننده گزارش سوالات خود را می پرسید تا ابهام او برطرف شود. بوش اعتقاد داشت گروه کاری باید کوچک و محدود به چند نفر باشد.گزارشگران سیا به دلیل برخوردهای بوش با انرژی و ورحیه خوب به دفترشان برمی گشتند.
برخلاف تصور همگان بوش چند صد تن از منصوبان ریگان را از دولت اخراج کرد. او ارزش زیادی برای محرمانه نگه داشتن فعالیتهایش بود و حتی اولین بار که با گورباچف تماس گرفت وزیر دفاع و رییس سیا از این امر بی خبر بودند. او دوست داشت که ریاست سیا غیرحزبی و بی طرف بماند و ثابت کند که تغییر رییس سیا به تغییر کردن رییس جمهور وابسته نیست. وبستر نیز در زمان تایید صلاحیتش در کنگره اظهار کرد که هم سطح بودن رییس سیا با وزرای کابینه را رد می کند و گفت که این کار امور اطلاعاتی را درگیر بازیهای سیاسی می کند.
اولین درگیری دولت بوش و سیا با امنوئل نوریگا دیکتاتور قاچاقچی پاناما بود. نوریگا از سالها قبل در فهرست حقوق بگیرن سیا بود. بوش در زمان انتخابات قول داد که درباره قاچاق مواد مخدر سیاست سختی را در پیش بگیرد. او با نوریگا مخالف بود و برنامه کوورت بر علیه نوریگا را تصویب کرد.
نوریگا در انتخابات ریاست جمهوری تقلب کرد و این امر کشور را در آشوب فروبرد اما در نهایت شورش ،که از حمایت نیروهای نظامی آمریکا برخوردار بود، شکست خورد و رهبر مخالفان دستگیر واعدام شد.
از طرف دیگر دستگاه های اطلاعاتی آمریکا متوجه تجمع نیروهای نظامی عراق در مرز کویت شدند اما آنها حمله عراق را پیش بینی نکردند و حتی یک روز قبل از تهاجم عراق به کویت تحلیل گران سیا حمله این کشور به کویت را غیر محتمل دانستند. آنها همچنین به اشتباه فکر می کردند که عراق در مهلت مقرر خاک کویت را تخلیه می کند. فقط دفتر اطلاعات وزارت دفاع بود که پیش بینی کرد کار با عراق به جنگ خواهدکشید. در عرصه عملیاتی نیز ژنرال شوارتسکوف از کیفیت اطلاعات سیا ناراضی بود. او به اطلاعات تاکتیکی نیاز داشت درباره وضعیت میدان نبرد به سرعت تصمیم بگیرد.
در نوامبر 1991 گیتس بالاخره جانشین وبستر شد. گیتس وفادار بود و حاضر بود به خاطر رییس جمهور از منافع خود بگذرد. او از سال 1988 به دعوت اسکوکرافت به شورای امنیت رفته بود و همکاری نزدیکی با جرج بوش و اعضای شورای امنیت داشت.
اما کنگره هنوز هم به خاطر جریان ایران-کنترا به گیتس مظنون بود و تعیین صلاحیت او مدتها وقت گرفت. برای تایید صلاحیت او هزاران سند و مدرک بررسی شد و صدها شاهد به کنگره فراخوانده شدند. گیتس اولین نفر از بخش تحقیق و تحلیل سیا بود که به ریاست این سازمان می رسید. او متخصص امور شوروی بود اما زمانی به ریاست این سازمان رسید که شوروی در حال فروپاشی بود و سازمان به دلیل پیش بینی نکردن این رویداد زیر فشار بود. بخشی از تحلیل گران رده پایین سیا ادعا می کنند که فروپاشی شوروی را پیش بینی کرده بودند یا به آن نزدیک شده بودند. گیتس به بوش هشدار داد که احتمال زیادی دارد که ظرف یکی دو سال آینده ناآرامی و اغتشاشات سیاسی در شوروی منجر به بی ثباتی سیاسی گردد. بوش دستور داد تا اسکوکرافت و گیتس نقشه های احتیاطی برای این وضعیت را تهیه کنند.
گیتس اعتراف می کند که بر روی مسکو تمرکز کرده بود و از تحولات کشورهایی که از فروپاشی شوروی ایجاد شده بودند غافل شده بود. او گفت تازه داریم متوجه می شویم که شناخت ما از جمهوری های نو ظهور غیرروسی و گروه های قومی ناچیز و توانایی ما برای جمع اوری اطلاعات در ارتباط با آنها محدود بوده است. بوش خبر کودتا بر علیه گورباچف را از اسکوکرافت و اسکوکرافت از CNN شنیده بود.
گیتس باید تعیین می کرد که با فروپاشی شوروی این سازمان باید بر روی کدام هدف متمرکز شود. اولویت اول به تروریسم داده شد ولی تعریف تروریسم در آن زمان بیشتر بر پایه تروریسم دولتی بود نه تروریسم غیردولتی و القاعده ای. کنترل سلاح های هسته ای هم از اولویتهای دولت بوش بود. تعداد زیادی از دانشمندان روسی در جهان پراکنده شده بودند و ترس از این که گروه های تروریستی یا کشورهای مخالف آمریکا به سلاح هسته ای دست بیابند در کاخ سفید پراکنده بود. سیا موفق شده بود 5 نفر از مامورانش را به عنوان بازرس تسلیحاتی سازمان ملل به عراق بفرستد. آنها بر روی تاسیسات هسته ای کره شمالی تمرکز کردند و در یک مورد از انتقال اورانیوم از قزاقستان به کشوری دیگر جلوگیری کردند. سیا برای کنترل تسلیحات هسته ای به همکاری با روسها پرداخت. سیا از وزارت جنگ سرد به یک سازمان با اهداف متنوع اطلاعاتی تبدیل می شد.
بیل کلنیتون؛ سیا بعد از جنگ سرد
کلینتون هم به مانند کارتر وارث یک رییس اطلاعات مرکزی نزدیک به جمهوری خواهان شد. گیتس با ریگان و بوش و جمهوری خواهان نزدکی بود. کلینتون با این که خود به شدت سیاسی بود سه رییس برای سیا برگزید که هر سه غیرسیاسی بودند. او دست آنها را بازگذاشت و آنها تا حدی از نفوذ و فشارهای سیاسی در امان بودند.
اولین رییس سیای دولت کلینتون جیمز وولسی بود. او یک افسر ارتش بود که در زمان نیکسون عضو کادر شورای امنیت ملی و تیم ها مذاکره کننده درباره کنترل تسلیحات بود. از نظر کلینتون وولسی یک دموکرات مورد علاقه جمهوری خواهان بود.
فاصله گیری کلینتون از وولسی سبب شد تا در دوران پس از جنگ سیاستگذاری درستی برای سیا انجام نشود و همین بی برنامگی در نهایت به فاجعه یازدهم سپتامبر ختم شد. کاهش بودجه سیا برای کارکنان آن خوش آیند نبود چرا که آنها خود را در پیروزی جنگ سرد سهیم می دانستند.
کلینتون به گزارش حضوری علاقه نداشت اما گزارشهای کتبی روزانه را به دقت می خواند. کلینتون بر روی مسائل داخلی تمرکز کرده بود و به عملیات کوورت علاقه ای نشان نمی داد. وولسی با کاهش بودجه سیا مخالف بود و در نهایت کلینتون را مجاب کرد اما کلینتون او را در برابر کنگره تنها گذاشت. کنگره می دانست که بین رییس سیا و رییس جمهور فاصله عمیقی وجود دارد.
کلینتون وارث اوضاع سومالی بود و نمی توانست به آنجا بی توجه باشد. سیا اطلاعات خوبی درباره سومالی داشت و اعتقاد داشت که برای این کشور نمی توان کاری انجام داد. درنهایت عملیات سری سیا در اکتبر 1993 با کشته شدن 18 سرباز آمریکایی و زخمی شدن 73 نفر پایان یافت.
در هاییتی سیا بر خلاف سیاستهای آمریکا حرکت می کرد. سیا ژنرال سیدراس را پس از کودتا بر علیه دولت منتخب مردم از لیست حقوق بگیرانش خارج نکرد. معلوم شد که سیا و شورای کودتا رابطه ای نزدیک داشته اند و تظاهرات ضدآمریکایی در هاییتی را یکی از عوامل سیا به نام امانوئل کونستات رهبری می کرده است. سیاد کار جمع آوری اطلاعات را در هاییتی کنارگذاشته بود و در سیاست دخالت می کرد.
از طرفی آبروریزی جاسوسی آمیس هم فاصله سیا و کلینتون را بیتشر کرد. آمیس توانست از سال 1985 تا 1994 بیش از 100 عملیات سیا را لو بدهد و دست کم سر 10 جاسوس روس که برای سیا کار می کردند را به باددهد. با این آبروریزی کلینتون به سمت تعویض وولسی رانده شد. مشکل دیگری که در زمان وولسی ظهور کرد شکایت صدها کارمند زن این سازمان درباره آزارهای جنسی بود. سیا مبلغ زیادی به عنوان غرامت پرداخت کرد که چون بدون اطلاع کنگره بود خشم نمایندگان را برانگیخت.
در اولین اقدام یک کمیته بازرسی مشترک بین نمایندگان دولت و کنگره تعیین شد که بزرگترین تحقیق از سال 1975 به بعد را در مورد سیا انجام دادند. کمیسیون تحقیق توصیه کرد که ریاست سیا از 4 سال به 6 سال افزایش یابد. جامعه اطلاعاتی باید کوچکتر، متمرکزتر، با بودجه مشخص و غیرمحرمانه، شفافتر و پاسخگو تر از قبل می شد. این کمیسیون با جداکردن ریاست جامعه اطلاعاتی آمریکا از ریاست سیا مخالفت کرد و در نهایت این یازدهم سپتامبر بود که کنگره را مجبور کرد تا به صورت قانونی این دو مسئولیت را از هم تفکیک کند.
در نهایت فشارهای کنگره و عدم حمایت کلینتون سبب شد تا وولسی در کریسمی 1994 استعفا دهد. پس از وولسی جان دوچ ،معاون وزیر دفاع، به ریاست سیا رسید. او اولین رییس سیا بود که خارج از خاک اصلی آمریکا متولد شده بود. او بلافاصله تصفیه سیا را شروع کرد و در حدود 4 نفر از کارکنان این سازمان کاست. تعداد تازه وارد نیز با خود به سیا آورد که یکی از آنها جرج تنت ،رییس بعدی سیا، بود.
از مشکلات سیا در این دوران جوخه های مرگ تحت حمایت سیا در گواتمالا بود. یکی از عاملین سیا یک هتل دار آمریکایی را ربوده و کشته بود و سیا با وجودی که از قضیه خبر داشت او را از لیست حقوق بگیرانش حذف نکرده بود. آبروریزی در گواتمالا به جایی رسید که کلینتون از کمیته نظارت بر اطلاعات درخواست تحقیق کرد و این کمیته اظهار کرد که چند از تن از عاملین سیا در عملیات آدم ربایی، شکنجه، ترور و اعدام غیرقانونی دست داشته اند و سیا نیز در جریان کارهای آنها بوده است. کلینتون در سال 1999 تصمیم گرفت تا رسم از طرف ملت آمریکا از گواتمالا عذر خواهی کند.
از طرف دیگر ضعف اطلاعات سیا در یوگوسلاوی سابق خود را آشکار کرده بود. کودتای سیا بر علیه میلوسویچ در نطفه خفه شد و برنامه های مخفی و علنی سیا در این کشور همه با شکست مواجه شدند. به دلیل اشتباه سیا سفارت چین بمباران شد و 5 نفر در آن کشته شدند.
از سوی دیگر سیا مشکل عراق را در پیش رو داشت. در زمان کلینتون دوچ تصمیم گرفت به جای حمایت مالی از کنگره ملی عراق از سازمان پیمان ملی عراق ،که از حمایت عربستان و تعدادی از افسران فراری ارتش عراق برخوردار بود، حمایت کند. کلینتون 6 میلیون دلار برای آنها در نظر گرفت به شرط اینکه شیعیان در عراق به قدرت نرسند. صدام بدون زحمت در سازمان پیمان ملی عراق نفوذ کرد و در سال 1996 صد نفر از اعضای آن را دستگیر و اعدام کرد.
کلینتون و دوچ اعتقاد داشتند باید سیا را به یک سازمان باز تبدیل کنند. در زمان دوچ در حدود 50 میلیون صفحه اسناد محرمانه قبل از جنگ جهانی دوم تا جنگ ویتنام در اختیار عموم قرار داده شد اما تعداد اسنادی که در زمان کلینتون مهر محرمانه خوردند60 هزار صفحه بیشتر از زمان بوش پدر بود. در سال 1996 رسانه ها سیا را متهم به پخش مواد مخدر در لوس آنجلس کردند. دوچ شخصا برای مذاکره با معترضین به لوس آنجلس رفت. تحقیقات بعدی نشان دادند که سیا ارتباط خود را با افراد کنترا به موقع قطع نکرده بوده است. دوچ خسته و مایوس شد و به MIT بازگشت.
پس از دوچ و در سال 1997 جرج تنت به ریاست سازمان سیا رسید. او تا زمان ریاست سیا جمعا ده سال سابقه کار اطلاعاتی در شورای امنیت ملی و سنا داشت.با توجه به فاصله گرفتن کلینتون از سیا تنت تصمیم گرفت تا خود را به کنگره نزدیک کند و همین امر سبب شد تا او مورد علاقه کنگره واقع شود.
تنت یک نقش جهانی برای سیا در نظر گرفته بود. او تصمیم گرفت تا به جای تکیه بر تصاویر ماهواره ای و جمع آوری اطلاعات به صورت فنی از عوامل انسانی استفاده بیشتری بکند. کم کم روند افشای اسناد محرمانه به صورت سابق بازگشت و آرشیوهای سازمان بر روی عموم بسته شد. کلینتون دوست داشت تا سیا در تلاشهای صلح خاورمیانه سهیم باشد. تنت ابتدا مقاومت کرد اما در نهایت واداد. در اکتبر 1998 با میانجیگری آمریکا اسرائیل و فلسطین بر سر میز مذاکره نشستند. اسرائیل به دنبال راهی مطمئن برای نظارت بر پلیس تشکیلات خودگردان می گشت و کلینتون می خواست که سیا به عنوان ناظری بی طرف در این میانه وارد شود.
سیا در سال 1997 در یک مجله داخلی خود مقاله ای با نام شکست اطلاعاتی در راه منتشر کرد. در این مقاله پیش بینی شده بود که در سال 2001 شکست اطلاعاتی از راه می رسد.... در زمانی که روابط متقابل بین فاکتورهای نظامی ، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به صورت فزاینده ای پیچیده شده است، هیچ سازمانی قادر نیست که تحلیل کامل و یکپارچه ای از اوضاع بین المللی انجام دهد و به نظر می رسد که شکست اطلاعاتی در سال 2001 اجتناب ناپذیر خواهد بود.
دولت کلینتون در حالی به پایان خودش رسید که سازمان سیا و دستگاه اطلاعاتی امریکا عملا فلج شده بودند.
جرج بوش پسر و تنت؛ یازدهم سپتامبر
ظاهرا جرج بوش پدر به پسرش توصیه کرده بود که با وجود رابطه خوب تنت با دموکراتها برای اینکه ژست غیرسیاسی بودن رییس سیا را حفظ کند او را در کاخ سفید نگه دارد. در مه 2001 به دستور بوش کمیسیونی به ریاست برنت اسکوکرفات برای رسیدگی به وضعیت سیا تکشیل شد. نتایج این تحقیق هنوز محرمانه اند اما ظاهرا یکی از پیشنهادهای این کمیته این بوده است که پست ریاست جامعه اطلاعاتی از پست ریاست سازمان سیا منفک شود و سه آژانس جمع آوری اطلاعات وزارت دفاع تحت مدیریت ریاست جامعه اطلاعاتی قرار بگیرند. این پیشنهاد مورد موافقت قرارنگرفت و رامسفلد و خود تنت با آن مخالف بودند.
در ششم اوت همان سال تنت همراه با گزارش روزانه خود مقاله ای به بوش داد با نام "بن لادن در داخل آمریکا ضربه می زند". تا یازدهم سپتامبر تنت به هشدارهای خود اداممه داد ولی جامعه اطلاعاتی هشدارهای او را جدی نگرفتند و از طرفی بوش فکر می کرد که سازمانهای مسئول در حال انجام دادن وظایف خود هستند.
پس از فاجعه یازدهم سپتامبر تنت اولین کسی بود که یک طرح اجرایی در دست داشت. او پیشنهاد کرد که عوامل سیا به عنوان راهنمای ارتش برای حمله به افغانستان به کار گرفته شوند. عوامل سیا در پیروزی سریع در افغانستان نقش کلیدی بازی کردند.
با وجود نابسامانی در بخش تحقیق و تحلیل سیا تنت در پاسخ به سوال جرج بوش که درباره تسلیحات کشتار جمعی در عراق پرسیده بود جواب مثبت داد. در سال 2004 سیا در گزارشی محرمانه اذعان کرد که برآوردش از تسلیحات شیمیایی عراق اشتباه بوده است. این اولین بار بود که سیا رسما به اشتباه در تحلیلهایش اعتراف کرده بود. اشتباه در تحلیل سبب شد تا در ژوئیه 2004 تنت استعفا دهد ولی از او به عنوان مدیری یاد می شد که به کارکنان سیا روحیه بخشیده بود و ثبات را به سیا بازگرداند.
یازدهم سپتامبر به تشکیل یک کمیته مشترک از دولت و کنگره منجر شد. کمیسیون مشترک گزارش داد که مشکلات فراگیری در مورد مدیریت و تبادل اطلاعات در سرتاسر دستگاه وسیع اطلاعاتی وجود دارد که از دورانی متفاوت برای مواجه با خطراتی متفاوت، به جای مانده است.
کنگره لایحه ای برای اصلاح نظام اطلاعاتی بر اساس آن گزارش تهیه کرد و در دسامبر 2004 بوش پسر قانون اطلاح نظام اطلاعاتی و جلوگیری از تروریسم را امضا کرد. در نهایت ریاست سازمان سیا از ریاست جامعه اطلاعاتی آمریکا جداشد. اختیارات در نظر گرفته شده برای رییس سازمان کمتر از
چیزی بود که کمیسیون مشترک درنظر داشت. قانون تازه درباره اختیارات و وظایف رییس اطلاعات ملی(سمت تازه خلق شده) گنگ و مبهم است.
در سال 2005 گزارش دیگری درباره سازمان های اطلاعاتی آمریکا و تسلیحات کشتار جمعی در عراق ،با نام گزارش راب، منتشر شد که جامعه اطلاعاتی آمریکا را سازمانی غیرمنسجم با مدیریت نامطلوب و در دنیایی بسته ارزیابی کرده بود. این گزارش آمریکا را نیازمند یک رییس کل اطلاعات ملی قدرتمند و با اختیارات کافی می دانست. این گزارش عملکرد جامعه اطلاعاتی در زمینه مقاومت در برابر توصیه های خارج از سازمان را دلسرد کننده ارزیابی کرده است. گزارش راب می گوید که واحدهای اطلاعاتی از سرسخت ترین سازمانهای دولتی هستند و دیر یا زود تلاش می کنند تا رییس اطلاعات ملی را زیربگیرند و یا او را دور بزنند. این گزارش 74 برای بهبود اوضاع توصیه ارائه می دهد که تقریبا بیشتر آنها در زمان تدوین قانون جدید نادیده گرفته شدند.
مقاومت ذکر شده در گزارش راب به دو عامل اصلی بازمی گردد. اولی این است که سرشت اعمال پنهانی و محرمانه این سازمانها به افراد این سازمانها این احساس را می دهد که افراد خارج از سیستم کار آنها را درک نمی کنند و انتقادهای آنها وارد نیست. دلیل دوم این است که این سازمانها میراث جنگ سرد هستند. در آن دوران نیازهای اطلاعاتی بر روی مقابله با شوروی تمرکز داشتند. امروزه ارتش بزرگترین بخش از بودجه آمریکا را در دست دارد و در بخش صنعت دوستان و طرفداران زیادی دارد. با توجه به این بودجه عظیم کنگره و رییس جمهور نمی توانند به خواسته های ارتش بی اعتنا باشند. ارتش به سازمانهای اطلاعاتی اجازه نمی دهد که نیازهای اطلاعاتی اش را در اولویت های پایین قرار دهند. در شرایطی که اولویت از جنگ با شوروی به جنگ با تروریسم تغییر کرده این پافشاری ارتش سبب شده تا سازمانهای اطلاعاتی در برابر تغییرات به کندی واکنش نشان دهند. سازمانهای اطلاعاتی باور دارند که هنوز هم ارتش در خط مقدم دفاع از کشور قرار دارد و نیازهای اطلاعاتی ارتش در بالاترین اولویت قراردارند. اغلب نظامیان درجه بالا از ترس اینکه مقام ریاست جامعه اطلاعاتی ممکن است اولویت های اطلاعاتی ارتش را تضعیف کند با تشکیل این پست مخالف بودند و آنقدر به کنگره فشار آوردند تا اختیارات درنظر گرفته شده برای رییس اطلاعات ملی کمتر از دوران کارتر شود.
بعضی از مخالفان افزایش اختیارات رییس اطلاعات ملی نیز عقیده دارند که تغییرات سازمانی و بر هم زدن تعادل اداری کیفیت اطلاعات را بیشتر نمی کند. طبق قانون جدید رییس اطلاعات ملی بیشتر نقش هماهنگ کننده دارد تا کنترل کننده.
اطلاعات اولین خط مقدم آمریکا در برابر تروریسم خواهد بود و برای اینکه آمریکا در برابر حمله ای دیگر از نوع یازدهم سپتامبر غافلگیر نشود جامعه اطلاعاتی آمریکا به ریاستی بانفوذ و قدرتمند احتیاج دارد. این رییس اطلاعات ملی است که باید اولویتهای اطلاعاتی را تعیین کند و اختیارات لازم را برای اجرای این اولویتها داشته باشد. این فرد می تواند نقطه ثقل رابطه سازمان های اطلاعاتی آمریکا با کشورهای دوست نیز باشد. با تغییر اولویت های اطلاعاتی از جنگ سرد به جنگ با تروریسم همکاری بین سرویسهای اطلاعاتی کشورهای دیگر اهمیت بیشتری یافته است.
نویسنده : رضاکیانی موحد
در صورت استفاده در سایر وبلاگها و سایتها لینک مطلب در Wars and history و نام نویسنده و یا مترجم را ذکر کنید.
جداول روزنامه دیلی تلگراف واسامی رمزعملیات پیاده شدن متفقین در نرماندی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر